باران کـه میبـارد...... دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود..... راه می افـتم ... بـدون ِ چـتـر ... من بـغض می کنـم ....آسمـان گـریـه ..
باران کـه میبـارد...... دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود..... راه می افـتم ... بـدون ِ چـتـر ... من بـغض می کنـم ....آسمـان گـریـه ..
دلم برايت تنگ شده !
مي خواهم آنقدر اشک بريزم
تا غبار فاصله از قلبم تميـــز شود .
ولي مي ترسم ...
هر لحظه هرجا که میرم حس نگاهت با من
این دل بیطاقتِ من قیده تورو نمی زنه
بذار یبار نگات کنم از جونو دل صدات کنم
هرچقدر دلتنگی دارم هدیه به اون چشات کنم
خدایا
این دلتنگی های ما را هیچ بارانی آرام نمیکند
فکری کن
اشک ما طعنه میزند به باران رحمتت .
چگونه دست دلم را بگيرم ودر كنار
دلتنگيهايم قدم بزنم
در اين خيابان
كه پر از چراغ و چشمك
ماشينهاست
...نه آقايان:
مسير من با شما يكي نيست
از سرعت خود نكاهيد
من آداب دلبري را نمي دانم
نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر
فقط میدانم در آغوش منی ، بی آنکه باشی
و رفتی ، بی آنکه نباشی . . .
دوستت دارم… از طلوع عشق… تا.. غروب سرنوشت…
“کنج گلویم قبرستانی است پرازاحساسهایی که زنده بگورشده اند، به نام بغض….” عشق گم شده من … نبودن هایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمیکند،وآدمهائی که هرگز تکرارنمی شوند…. وتو آنگونه ای… فقط همین…
هرگز متوجه قدرت واقعی نخواهید شد… تا زمانی که کسی به شما ضربه ای بزرگ بزند…
نمی دانم آلزایـمر بودی یا عـشق؟ از روزی کـه مبتلایت شدم خودم را از یاد بردم …
بگذار سرنوشت هر راهی را که میخواهد برود، ما راهمان جداست… این ابرها تا میتوانند ببارند ما چترمان خداست…
چه بر سر ما آمد..؟ که «سلام»سادهترین واژه میان آدمها… برایمان تبدیل به دشوارترین واژه شد… چنان که برای بیانش.. باید به دنبال بهانه بگردیم…
چه پشتکار شگرفی ! هنوز در قفسم ، هنوز هستم و از رو نمیرود نفسم
جنگل …
فقط سوختنی نیست …
خوردنی هم هست …
من یک جنگل چوب سادگی ام را خورده ام …
مرا به دار آویختند تا نامت را از یاد ببرم
اما چه ساده اند این ساده اندیشان که نمیدانند نام تو
حک شده ی قلب من است *************
وقتی ارزش ها عوض می شوند عوضی ها با ارزش می شوند …
دفترشعرهایم را سفید می گذارم از تو دور بودن نوشتن ندارد … درد دارد …
تعداد صفحات : 18