هیچکس بعدهیچکس نمرده است ولی,
خیلیا بعد خیلیا دیگه زندگی نکردن
تو برو من هم برای اینکه خیالت را راحت کنم
می گویم باشد,برو خیالی نیست...
اماکیست که نداند بعدتوتنها چیزی که هست
خیال توست...
هیچکس بعدهیچکس نمرده است ولی,
خیلیا بعد خیلیا دیگه زندگی نکردن
تو برو من هم برای اینکه خیالت را راحت کنم
می گویم باشد,برو خیالی نیست...
اماکیست که نداند بعدتوتنها چیزی که هست
خیال توست...
اهای غریبه...
کنارش میشینی و فقط با چند ایه قران محرمش می شوی...!!!
ومن اشنا بایک دنیا عشق و حسرت به او نامحرم...!!!
اهای غریبه درسته با یه ایه قران محرم شدی...!!!
وفکر میکنی از این به بعد از همه چیزش خبر داری...!!!
ولی نمیدانی که محرم رازش منم...!!!
خـــــــــــــــــــــــــــــدایا...اغوشت را امشب به من میدهی؟؟؟
برای گفتن چیزی که ندارم,اما برای شنفتن حرفای تو گوش بسیار...
می شود من بغض کنم تو بگویی مگر خدایت نباشدکه تو اینگونه بغض می کنی...
می شود من بگویم:خــــــــــــــــــدایا,تو بگویی:جان دلم
می شود...
×بایـَـد بــه بـَـعضے ها گــُفت :
نــه عـَـزیزَم انقـَـנرام بیـکـار نیستـَـم . . .
کـه بخوآم حآل تـــو رو بگیرَمــ !
میشینـَـم ایـن جآ پام رو میذآرَم رو پاهآمــ
" ســرنوشتــ " خودش دهـنـتُ سـِـرویس مے کــُـنـه ×
درد من تنهایی نیست!!!
درد من این است که...
هر روز از خودم می پرسم:
مگر خودش((مرا))انتخاب نکرد؟؟؟
وقتی کسی در کنارت هست،خوب نگاهش کن
به تمام جزئیاتش...
به لبخند بین حرف هایش..
به سبک ادای کلماتش،
به شیوه ی راه رفتنش،نشستنش..
به چشم هاش خیره شو..
دستهایش را به حافظه ات بسپار...
گاهی آدم ها انقد سریع میروند،که حسرت یک نگاه
سرسری را هم به دلت میگذارند..
گاهی اوقات نه!!!
همیشه,نیاز داری به یه اغوش بی منت که فقط وفقط واسه خودت بخواد...
که وقتی تو اوج تنهایی باچشم هاش بهت بگه, هستم تا اخرش...
هستم تا تهش...
عاشقتم بدجور...
توهم رو کنی بهش و بگی منم هستم همین جا توی قلبت
تا ابد...
تو دیووونه ای....
دیووونه!!!
چرا باخودت و من اینجوری میکنی؟
هم تو عاشق منی هم من عاشق تو...
پس چرا این همه ناراحتی؟؟؟
تو فکر کردی من بدون تو خوشحالم؟
نه دیووونه...
دوری از تو واسه من جهنمه...
چیزه زیادی نمیخواهم....
فقط کمی گوش کنی....
اندکی درک کنی.... و از ته دل این جمله رو بگویی :
آرام باش! من کنارتم.....!
دلم یک نفر غریبه می خواهـد ..
بیاید بنشیند فقط سکوت کند
من هی حرف بزنم
بزنم و بزنم
تا کمی کم شود از این همه بار ...
بعد بلند شود و برود
نه نصیحتی نه ...
انگار نه انگار ...
مهــمــترین درســـی کــه از زنـــدگی آمـــوختـــم ایــن بــود
کـــه هیــچ کـــس شبیـــه حــرفهـــایــش نبــود...!
یه وقتایی لازم نیست حرفی زده شه بین دو نفر...
همین که دستت رو آروم بگیره.....
یه فشار کوچیک بده.....
این یعنی من هستم تا آخرش.....
همین کافیه....!
مـام ِ این چـند سـال و اَنــدی عــمرم بـه کــنار …
مـن فـــقط ،
بـه انـــدازه ی همــان صَــدُم هـای ِ ثـانیه ای که ،
در هــوای ِ عطـرِ ِ آغــوشت نفـس کـشیـدم ،
زنـــدگـی کــــردم !
تکـﺜﯿﺮ ﺗــــــﻮ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ...
ﯾﻌﻨــــــﯽ ..
ﻗﺸﻨﮕﺘﺮﯾﻦ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ
ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ .....
ماندن بهانه میخواهد
و نوشتن دلیل!
بهانه ام کو؟ کجاست؟
میخواهم بمانم! بنویسم!
بیا...برگرد
دیگر نمیدانم چه بگوییم و چه چیزی را به توصیف بکشانم. انگار تمام کلمات ته گرفتند و چیزی برای گفتن باقی نمانده است.
انگار چشمانم را بسته ام و دیگر نظاره گر هیچ چیزی نیستم
و گویی کاملا نسبت به اطرافم بی تفاوت شده ام و احساسی برای ابراز نمی بینم.
مثل اینکه سازهایم برای رقصیدن از بین رفته اند.
ممکن است دلیلش این باشد:
زندگی آنطور که بخواهد پیش می رود حتی اگر من نخواهم...
از اینجایی که من هستم، تمام شهر معلومه
کنارم خیلیا هستند ... دلم پیش تو آرومه !
تعداد صفحات : 18